آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
عاشقانه به وبلاگ خودتان خوش آمدید
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم .. با خیال او ولی تنهای تنها میروم.. در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی.. شاید او حتی بگوید لایق من نیستی.. مینویسم من که عمری با خیالت زیستم... گاهی از من یاد کن حالا که دیگر نیستم
فرستنده : سمانه
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:مینویسم نامه, :: 16:59 :: نويسنده : مهدی
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد بهم چی گفت : جایی که داری میری مردمی داره که می شکننت. نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری قلب میذارم که جا بدی اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ میدم که بدونی برمیگردی پیش خودم فرستنده : سمانه
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:وقتی خدا داشت, :: 16:56 :: نويسنده : مهدی
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو برای عشق قبول کن ولی غرورت رو از دست نده برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسیو نگیر برای عشق وصال کن ولی فرار نکن برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش برای عشق خودت باش ولی خوب باش فرستنده : سمانه
نمي دانم چرا اين گونه هست؟
دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:حرف های عاشقانه, :: 16:16 :: نويسنده : مهدی
|